برای خودم متاسفم که بی تو نفس می کشم هنوز...
فراموش کن یه وقتی یه حسی بینمون بود از اون حس های بی ریشه که پژمرده میشن زود فراموش کن یه وقتایی میگفتم بی تو می میرم اگه جز تو و جز عشقت کسی دیگه رو نمی دیدم همه حرفامو فراموش کن منو ببین چه آزادم منو ببین که این عشقو چه ساده بردم از یادم
ببین می تونم و میگم که عشق دست ساخته ی ماهاست نه اونقدر که میگن پاکه نه اونقدر که میگن زیباست
همه اینا رو فهمیدم تو این سه سال تنهایی ببخش اگه تو هر لحظه خیال می کردم اینجایی
نمی دونم میشه بازم همون رهای سابق شم محال ممکنه اینبار بخوام دوباره عاشق شم شعری از خودم تقدیم به کسی که هیچوقت دوستم نداشت شاید محاسبهی زمان را بلد نیستم. به من گفته بود برای «همیشه» دوستت دارم فکر میکردم «همیشه» خیلی طولانیتر است!
کلاغ اخر قصه هر چه میروم نمیرسم! فکر میکنم، نکند من باشم...؟! کلاغ اخر قصه ها...!
بی خیال! آدم كه نباید همیشه آدم باشد گاهی هم میشود حوا بود و اهل وسوسه... چه تلخ محاکمه می شوند پاییز و زمستان که برای جان دادن به درخت، جان می دهند و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر همه چیز به نام بهار تمام می شود...! همیشه حرارت لازم نیست… گاهی از سردی یک نگاه میتوان آتش گرفت. براى اینكه دفتر نقاشیش سفید بود معلم تنبیهش كرد غافل از اینكه پسرك خدایى را كشیده بود كه همه میگفتند دیدنى نیست...! جای خالیات آنقدر بزرگ شده که حتی میشود در آن زندگی کرد! میدونم تقصیر تو نیست اون دلش پیشت اسیره میدونم حتی بخوای هم حاضره برات بمیره اون کسی رو که یه روزی دست گرمش مال من بود شک نکن خدا یه جایی از تو هم پسش میگیره منی که هر کاری کردم تا که اون سختی نبینه یا که از هر راهی باختم تا که اون عقب نشینه اره این کارا رو کردم ولی خوب دیگه چه فایده؟ وقتی اون حتی تو شعرش می گه پیشم نمی شینه
جدا میشه میره سراغ گل دیگه.....
بلكه دوستی رو از ماهی یاد گرفتم
كه وقتی از آب جدا میشه می میره
Power By:
LoxBlog.Com |